وطنم قلعه سر چهاردانگه دل بستن به دنیا،باوجودآن همه رنجهایی که از اومی بینی،نادانی است.امام علی(ع)
| ||
|
[ یک شنبه 29 تير 1393برچسب:امام علی(ع)،, ] [ 12:46 ] [ عاشق وطن ]
چگـونه شهادت امیـرالمونیـن (ع) رقـم خـورد؟
پس از جریان جنگ صفّین و تحمیل ابوموسى اشعرى براى حکمیّت؛ و بعد از به وقوع پیوستن جنگ نهروان با خوارج، سه نفر از بزرگان خوارج که حضرت على(ع) را تکفیر کرده بودند تصمیم گرفتند تا به عنوان خونخواهى، سه نفر از والیان و سران حکومتى را ترور نمایند.
موضوعات مرتبط: عکس مراسم ها، ، برچسبها: ادامه مطلب
خدای من...
اومدم مثل همیشه با یه عالمه دورنگی با یه عالمه حنایی که نداره دیگه رنگی
اومدم بلکه بگیرم از خودت دوباره دردو آخه میگن که میسازه دردای عاشقی، مردو
اومدم پای برهنه تو سکوت سرد کوچه که بدونی بی تو هرجا که برم سیاه و پوچه
اومدم شکل قدیما با یه حال خوب و ساده با یه قلب خسته اما با دلی پر از اراده
اومدم بلکه بمونی مث اون روزا کنارم خداجون خیلی غریبم جز تو هیچکسو ندارم
خداجون دلم گرفته مث حال یک قناری تو که درد بی کسی رو عمریه تو سینه داری
میگن این شبا تو دستت همه چیزا به وفوره میدونم قلب سیاهم از دل پاک تو دوره
میدونم نه خوب و نازم نه درست و نه قشنگم چه کنم؟ گناه من نیست تپشای قلب تنگم
چه کنم؟ وقتی که با تو همه لحظه ها عزیزن وقتی این شبا به عشقت ابرای نگام میریزن
چه کنم؟ اینهمه خوبی انتظار من زیاده دس به دامن نگاتم با همین حرفای ساده
با همین درد دلایی که نداره قابلت رو به دلم اجاره میدی؟ واسه چن لحظه دلت رو؟؟؟
سهیل ساسان برچسبها: آقا جان! مهدی جان! یابن الحسن! یوسف زهرا! طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری
برچسبها: سقف ملکوت، باز میشود و هزار هزار فرشته به سمت تو، من و همه میآیند؛ «تُنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» این دقایق خوشبو، دیگر تکرار نمیشود، پس باید دستهایت را باز و سخاوت خدا را لمس کنی. امشب، همه جا پر است از اشارات خدا؛ از امشب تصمیم بگیر خدایی شوی. خدا، شبهای قدر، منتظر است... خدایا؛ برای گفتن «معذرت میخواهم»، دنبال زمان خاصی برای عذرخواهی بودم. از تو سپاسگزارم که شبهای قدر را قرار دادی تا راه بازگشتی برای من باشد. شبهای قدر، بهانه خوبی است برای آشتی با تو. خدایا؛ دستهایم را که ضجّه میزنند، به سمت تو دراز کردهام؛ پاسخ دستهایم را بده؛ آنها را در دستان سبزت بگیر و راه سعادت را نشانشان بده. موضوعات مرتبط: عکس مراسم ها، ، برچسبها: [ چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:شب قدر,, ] [ 15:10 ] [ عاشق وطن ]
«چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟» معلّم یک کودکستان به بچههاى کلاس گفت که میخواهد با آنها بازى کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدمهایى که از آنها بدشان میآید، سیبزمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچهها با کیسههاى پلاستیکى به کودکستان آمدند . در کیسه بعضیها ٢، بعضیها ٣، بعضیها تا ٥ سیبزمینى بود. معلّم به بچهها گفت تا یک هفته هر کجا که میروند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کمکم بچهها شروع کردن به شکایت از بوى ناخوش سیبزمینیهاى گندیده. به علاوه، آنهایى که سیبزمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچهها راحت شدند. معلّم از بچهها پرسید: «از این که سیبزمینیها را با خود یک هفته حمل میکردید چه احساسى داشتید؟ » بچهها از این که مجبور بودند سیبزمینیهاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند. آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدمهایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه میدارید و همه جا با خود میبرید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد میکند و شما آن را همه جا همراه خود حمل میکنید. حالا که شما بوى بد سیبزمینیها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور میخواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
موضوعات مرتبط: مطالب کوتاه اخلاقي، ، برچسبها: برچسبها: موضوعات مرتبط: مطالب کوتاه اخلاقي، ، برچسبها: موضوعات مرتبط: مطالب کوتاه اخلاقي، ، برچسبها: روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید : من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید : خداوند دیده نمی شود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند. در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد. در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا ،مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!! برچسبها: |
اسفند 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 |
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |